۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۸

بآرزوی تو در خاک می روم، در خاک
بجست و جوی تو از خاک برجهم چالاک

جهان بگشتم و آفاق را سفر کردم
ندیده ام بجمال تو از سمک بسماک

اگر دمی نظری جانب من اندازی
گذر کنم بزمانی ز انجم و افلاک

بحال خود نظری کن، که جان جانهایی
تویی خلاصه تقدیر و زبده لولاک

چسان لطیف و ظریفی، که از لطافت و حسن
قدم بکلبه احزان من نهی، حاشاک!

تو روح پاکی، اگر حرص و آز بگذاری
بجان پاک تو سوگند می خورم زر پاک

جهان پرست ز نور خدای عز و جل
ولیک دیده اعمش نمی کند ادراک

تو شاه عشقی، اگر خویشتن نگه داری
که گفته اند که: «الله وال من والاک »

بقاسمی نظری کن، که نیک حیرانست
«اله ارض و سمائی و لا اله سواک »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.