هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از حافظ، به موضوعاتی مانند عشق، مستی معنوی، و جستجوی حقیقت می‌پردازد. شاعر خود را گنجی قدیمی در دنیای کهن می‌داند و از عشق به معشوق به عنوان نیرویی فراگیر سخن می‌گوید. او همچنین به ناتوانی در درک کامل معشوق و حالات عرفانی اشاره می‌کند و در نهایت، بر اهمیت دوست (خدا یا معشوق) تأکید می‌ورزد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مستی معنوی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۱۸

ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال
ما را چه بود گر بشناسی بهمه حال؟

ای خواجه سر سال شد و نوبت مستیست
مستان خرابیم، نه امسال چو هر سال

معشوق چو جانست و ندانم که چه جانست؟
هر جا که رود میرودش عشق بدنبال

آنجا که سراپرده اجلال تو باشد
جانها همه مستند، اگر رستم، اگر زال

از روی دل افروز تو جان را نتوان برد
وان زلف سیه رنگ تو دالست برین، دال

در مدرسه و صومعه گردیدم و دیدم:
آنجا همه قال آمد و اینجا همه احوال

قوال چه خوش گفت که: جز دوست کسی نیست
قاسم بسماع آمد از گفته قوال
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.