هوش مصنوعی:
این متن عاشقانه و عرفانی بیانگر عشق عمیق شاعر به معشوق و وابستگی کامل او به یار است. شاعر از دنیا و هر آنچه در آن است بریده و تنها به عشق معشوق دل بسته است. او از ناصحان میخواهد که از نصیحتهای تکراری دست بردارند، چرا که او دیگر تعلقی به این دنیا ندارد. در پایان، شاعر به رسیدن به گنجی بدون بیم از مار اشاره میکند که میتواند نمادی از وصال معشوق یا حقیقت عرفانی باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک کامل آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند وابستگی کامل به معشوق و بریدن از دنیا نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۴۴۳
عاشق یارم، بغیر یار ندارم
در دو جهان یار و غمگسار ندارم
خاک وجودم بباد داد ولیکن
بر دل از آن دلستان غبار ندارم
بسکه سر افتاده است در ره عشقت
بر سر کوی تو رهگذر ندارم
ناصح ما، چند ازین فسانه تقلید؟
من سر این دار و این دیار ندارم
بانگ زند نوبت فریضه که: صف راست!
اشتر مستم، سر قطار ندارم
شکر خداوندگار را که رسیدم
بر سر گنجی که بیم مار ندارم
چون دل قاسم ز انتظار تو خون شد
طاقت یک ساعت انتظار ندارم
در دو جهان یار و غمگسار ندارم
خاک وجودم بباد داد ولیکن
بر دل از آن دلستان غبار ندارم
بسکه سر افتاده است در ره عشقت
بر سر کوی تو رهگذر ندارم
ناصح ما، چند ازین فسانه تقلید؟
من سر این دار و این دیار ندارم
بانگ زند نوبت فریضه که: صف راست!
اشتر مستم، سر قطار ندارم
شکر خداوندگار را که رسیدم
بر سر گنجی که بیم مار ندارم
چون دل قاسم ز انتظار تو خون شد
طاقت یک ساعت انتظار ندارم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.