۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۴

جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین دارم
خلاصی نبست جانم را، که عشقی در کمین دارم

بحق روی چون ماهت، بحق زلف دلخواهت
که من در روز و شب مشتاق و رویی بر زمین دارم

برو، ای ناصح رعنا، مکن دیگر نصیحت ها
که من از دولت عشقش طریق مستبین دارم

قدحهای شراب لایزالی کم نمی گردد
سرم بر آستانست و قدح در آستین دارم

مرا مفروش، ای سرکش، ببین در حال من خوش
که من از آتش عشق تو داغی بر جبین دارم

برو، واعظ، مده پندم، که از پند تو در بندم
بجان تست سوگندم، که چشم راه بین دارم

منال، ای قاسم مسکین، ز درد عاشقی چندین
که من از ناز در رقصم: که یار نازنین دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.