۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۰

مست بودیم بگلبانگ تو هشیار شدیم
خفته بودیم بآواز تو بیدار شدیم

شوری از میکده عشق تو در جان افتاد
فارغ از خرقه و سجاده و زنار شدیم

همه گفتند که: او عازم خمار شدست
کف زنان رقص کنان بر در خمار شدیم

چون بدیدیم که وصل تو بما می نرسد
با دل شیفته خوش بر سر زنهار شدیم

من چه گویم که: نسیمی ز وصال تو وزید؟
خار بودیم و لیکن همه گلزار شدیم

غیر تو با تو حجابست، بجایی نرسید
پشت پایی بزدیم از همه بیزار شدیم

پرتو روی تو بر چهره زردم افتاد
از صفای رخ تو قاسم انوار شدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.