۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۱

بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن
مرا هر ذره خورشیدیست روشن

بغایت روشن و خوب و لطیفی
ولیکن بی وفایی، گفت: «سن سن »

من از بوی تو و خوی رقیبان
گهی در گلشنم، گاهی بگلخن

اسیر تست، اگر عقلست، اگر دین
غلام تست، اگر جانست، اگر تن

چه گویم شرح اوصاف کمالت؟
تویی هادی جان و مهدی تن

مقرر کرده این عشق دل افروز
برای هر یکی کاری معین

کمال زاهدان زهدست و تقوی
کمال عاشقان عشق مبرهن

اگر خواهی کمال ذوق عرفان
نهال جهل را از بیخ برکن

اگر قاسم حجاب از راه برداشت
تجلی آیدش از بام و برزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.