۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۴

بس عجب طرفه حدیثیست که: آن شاه جهان
ظاهرست از همه اعیان و در اعیان پنهان

سوز از اندازه گذشتست، مگر بار دگر
آتش افتاد ز سودای تو در خرمن جان؟

از تو فرخنده، اگر کفر، اگر ایمانست
با تو در خنده، اگر کعبه، اگر دیر مغان

رند می خانه ز سودای تو شوری دارد
صوفی از شوق تو در صومعها جامه دران

دوست از لطف بیان کرد که: درمان تو چیست
ببیان راست نیاید صفت لطف بیان

گر بدانند ترا نیک بتحقیق و یقین
همه کس رو بتو دارند، مدان و همه دان

بنشان تو کسی در دو جهان ممکن نیست
لاجرم کافر و مؤمن ز تو گویند نشان

عاشق از سود و زیان فارغ و آزاده و فرد
طور عقلست که وابسته سودست و زیان

قاسمی، قاعده عربده در باقی کن
بعد از آن می ز کف ساقی باقی بستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.