۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۴

خبری دهید جان را، که ز دوست چیست فرمان؟
چه کنم؟ چه چاره سازم؟ چه دوا کنم؟ چه درمان؟

غم عشق سرکش آمد، دل و جان مشوش آمد
بمثال آتش آمد، بمیان خرمن جان

تو بشاهد معانی، بنگر، اگر توانی
که هزار غمزه دارد، ز ورای کفر و ایمان

«بک بهجت و سروری »،«بک ظلمتی و نوری »
تن من ز بیم لرزان، دلم از امید خندان

چلبی «بزه نظر قل » که حل اولسه را ز مشکل
چلبی «بزی اونوتمه » دل خسته را مرنجان

چو تو روی خود نمودی، دل و جان بهم برآمد
همه جا خروش و ناله، همه جا فغان مستان

تو بعین قاسمی گر نظری کنی ببینی
همه جا جمال معنی، همه جا کمال عرفان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.