۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۷

دل آشفته دارم، چشم پر خون
تنم عورست و جانم گنج قارون

بجانان آشنا شو، تا ببینی
میان گنج جان گنج فریدون

ز عالم فتنه برخیزد بیک بار
چو بر دوش افگنی آن زلف میگون

دلم آشفته گردد، عقل حیران
بدامانم بریزد اشک گلگون

مراد عاشقان آن روی نیکوست
که هرچند روز افزون روزی افزون

کسی کو مست آن دیدار باشد
چه جای باده نابست و افیون؟

دعای قاسمی دیدار یارست
بتشریف اجابت باد مقرون!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.