۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۰

الا! ای نفس، خودکامی و خودبین
از آن گشتی اسیر سجن سجین

چه چین در ابرو آوردی که گشتی
اسیر لعبتان چین و ما چین

جهان اندر جهان آواره گشتم
«فویل ثم ویل للمساکین »

دلم را زنده گردانیده وصلت
چو باد صبح دم بر برگ نسرین

بیا، ای ساقی جانها، فرو ریز
شراب ارغوان در جام زرین

فدای ماه رویت جان و دلها
اسیر زلف مشکین جان مسکین

بیا در باغ و بستان، تا ببینی
بساتینست در صحن بساتین

خدایا، از بلای خود نگه دار
بحق حرمت طاها و یاسین

خدا بین باش، قاسم، تا توانی
که خودبینی نشاید در خدابین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.