۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۱

ای یار، ندانم که چه رسمست و چه آیین؟
گه ساقی جانهایی و گه محتسب دین

عکسی بدل انداز از آن روی دل افروز
روی تو چو ماهست و دلم آینه چین

المنة الله که رسیدیم و چشیدیم
از فاتحه فتح شما لذت آمین

بی تو نروم جانب جنت بتکلف
با صحبت تو فارغم از باغ و ریاحین

ای باد، مکن از سر زلفش سخن آغاز
زنهار! نجنبانی زنجیر مجانین

چشمت بگشایند، شوی واقف اسرار
تا عین خدا بینی در عین خدا بین

قاسم دل و دین باخت بیاد تو و جان هم
زین بیش چه باشد صفت عاشق مسکین؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.