هوش مصنوعی:
این متن عرفانی درباره عشق الهی و وابستگی به یار است. شاعر از مستی عشق، فداکاری در راه معشوق، و ضرورت همراهی با قافله عاشقان سخن میگوید. همچنین اشارهای به دوری از دنیای مادی و انتخاب خلوتنشینی برای رسیدن به آرامش روحی دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین برخی اشارات به مفاهیم مذهبی و فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۵۸۹
گر تو از مستان عشقی در وله
یار یک دل به ز یار ده دله
تو از آن او و او ز آن تو شد
«کان الله » گفت و «کان الله له »
گر نداری آتش سودای او
دیک جانت از چه شد در غلغله؟
راه انصافست این در عاشقی
جان ما را بودن از جانان گله
گر روانت آشنای عشق شد
خوش برو همراه او در هر وله
قافله عشقست و مردان خدا
اندرین ره پیشوای قافله
وقت کوچیدن رسید از دوستان
همرهان رفتند و ما در مرحله
گر شدی از آشنای با یزید
چون فتادی ناگهان در غلغله؟
قاسمی، این شیخ ما خلوت گزید
تا نماند جان او در مشغله
یار یک دل به ز یار ده دله
تو از آن او و او ز آن تو شد
«کان الله » گفت و «کان الله له »
گر نداری آتش سودای او
دیک جانت از چه شد در غلغله؟
راه انصافست این در عاشقی
جان ما را بودن از جانان گله
گر روانت آشنای عشق شد
خوش برو همراه او در هر وله
قافله عشقست و مردان خدا
اندرین ره پیشوای قافله
وقت کوچیدن رسید از دوستان
همرهان رفتند و ما در مرحله
گر شدی از آشنای با یزید
چون فتادی ناگهان در غلغله؟
قاسمی، این شیخ ما خلوت گزید
تا نماند جان او در مشغله
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.