۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۸

وصال یار بصد جان بخر، اگر نخری
یقین که از غم هجران دوست جان نبری

ببانگ الله اکبر نمی شوی بیدار
که پیش زمره عشاق گنگ و کور و کری

بیا، برای افاضت، بیا، برای کرم
که بسته را تو کلیدی و علم را تو دری

تراست لطف و کرم، هم باول و آخر
ز لطف چاره من بر، که شاه چاره بری

نظر بروی تو داریم و روز و شب شادیم
بحال ما نظری کن، که صاحب نظری

سرم بملک دو عالم ز فخر در گذرد
اگر بگوشه چشمی بسوی مانگری

دلم ببردی و دینم، نه مهر ماند و نه کین
به پیش قاسم مسکین حریف جمله بری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.