هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از شوق وصال یار و درد هجران سخن می‌گوید. شاعر با زبانی پراحساس از لطف و کرم معشوق می‌گوید و از او می‌خواهد که به حالش نظر کند. او معتقد است که حتی نگاه گذرای معشوق می‌تواند باعث فخر و سربلندی شود. در پایان، شاعر اعلام می‌کند که دل و دینش را به معشوق داده و دیگر نه مهر دارد و نه کین.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده، این شعر را برای گروه سنی بالاتر مناسب می‌سازد.

شمارهٔ ۶۱۸

وصال یار به صد جان بخر، اگر نخری
یقین که از غم هجران دوست جان نبری

به بانگ الله اکبر نمی شوی بیدار
که پیش زمره عشاق گنگ و کور و کری

بیا، برای افاضت، بیا، برای کرم
که بسته را تو کلیدی و علم را تو دری

تو راست لطف و کرم، هم به اول و آخر
ز لطف چاره من بر، که شاه چاره بری

نظر به روی تو داریم و روز و شب شادیم
به حال ما نظری کن، که صاحب نظری

سرم به ملک دو عالم ز فخر درگذرد
اگر به گوشه چشمی به سوی ما نگری

دلم ببردی و دینم، نه مهر ماند و نه کین
به پیش قاسم مسکین حریف جمله بری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.