۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۱

در خاکدان مباش، که خوار جهان شوی
در روح سیر کن، که جهان در جهان شوی

در خاکدان دهر ممان، ای اسیر خاک
آن به بود که طایر عرش آشیان شوی

پنجاه ساله طاعت خود را قضا کنی
گر یک نفس مجاور دیر مغان شوی

در پیروی نفس و هوی بیش ازین مرو
از عشق وا ممان، که زیان در زیان شوی

عشقست نوبهار و خزان در فسرد گیست
ترسم که نو بهار ندیده خزان شوی

دارالامان عاشق عشقست بی خلاف
اندر امان شوی، چو بدار الامان شوی

باز آی از هوی و هوسها، که عاقبت
باز سپید صفه صدر جنان شوی

پیری و ناتوانی و ضعفست، قاسمی
باشد مگر بدولت وصلش جوان شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.