۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۵

تو نور یقین آمدی و رهبر راهی
از نور جمالت نتوان گفت: کماهی

عارف بگرفتست بیک حمله تجرید
از دولت دیدار تو از ماه بماهی

بی تو نتوانم نفسی زیستن، ای دوست
ای نور دل و دیده، که پشتی و پناهی

خاطر چه کند چون نکند توبه فراموش؟
چون رهبر راه آمدی و رهزن راهی

چندان که دویدم بجز از دوست ندیدم
جز دوست ندیدم به جهان آمر و ناهی

در زمره ما جمله سگان رهبر راهند
زاهد، تو رباهی و ندانم چه رباهی

قاسم، همه یاران بره توبه برفتند
تو توبه کن از خویش، که تقصیر و گناهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.