۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۴

تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟
حیران تماشای تو از ماه بماهی

گر ملک و ملک وصف کمالات تو گویند
اسرار کمال تو ندانند کماهی

ای عشق، چه چیزی و ندانم که چه چیزی؟
هم جاه و جمالی تو و هم پشت و پناهی

بی تو نتوان بود، بهر حال که باشد
هم راهزن جانی و هم راهبر راهی

گر آینه ات روشن و صافیست ببینی
ذرات جهان آینه حسن الهی

گر ملک ابد میطلبی، رو بخدا آر
کانجا نبود رسم تناهی و تباهی

قاسم، تو ازین زمره جهال بپرهیز
کایشان نشناسند و له راز ملاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.