هوش مصنوعی: غنچه‌ای از پژمرده گلی می‌پرسد که چرا با وجود آب و فضای کافی، کوچک و ضعیف شده است. گل پاسخ می‌دهد که زندگی و شرایط آن‌گونه که به نظر می‌رسد نیست و درد و رنج بخشی از آن است. گل همچنین اشاره می‌کند که جهان به او توجهی نکرده و جای او را برای دیگران باز کرده است. در نهایت، گل به این واقعیت اشاره می‌کند که همه باید روزی بمیرند و این چرخه‌ی زندگی است. غنچه نیز بدون اطلاع از آینده‌ی خود، شکوفا می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم فلسفی و عمیق در مورد زندگی، مرگ و شرایط انسانی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. این مفاهیم بیشتر مناسب نوجوانان و بزرگسالانی است که توانایی تفکر انتزاعی و درک مسائل پیچیده‌تر را دارند.

صاف و درد

غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایام، دلت زود آزرد

آب، افزون و بزرگست فضا
ز چه رو، کاستی و گشتی خرد

زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد

گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست
نه چنانست که دانند سترد

دی، می هستی ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به درد

خیره نگرفت جهان، رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد

تا کند جای برای تو فراخ
باغبان فلکم سخت فشرد

چه توان گفت به یغماگر دهر
چه توان کرد، چو می باید مُرد

تو به باغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد

اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد

غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد

ساقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست
گوهر بعدی:صید پریشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.