هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از دیدار ناگهانی معشوق خود که او را بیمار و درویش ستم دیده میخواند، سخن میگوید. معشوق از حال شاعر میپرسد و او پاسخ میدهد که هیچکس به فکر او نیست. معشوق با خنده و ناز از عشق شاعر سخن میگوید و تأکید میکند که با هیچکس چنین حال زاری نداشته باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات کلاسیک ادبیات فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱
دیشب آن گیل دل افروز، که بیمارویم
اتفاقا بمن افتاد گذارش ز قضا
گفت: هان چونی و تی حال بمی عشق چبو؟
گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا
من درویش ستم دیده چو بیمار توام
روشنست این که: بهر حال چنین زار بسا
قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام
گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!
در ستم شد ز من، از ناز مکرر می گفت :
یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا
اتفاقا بمن افتاد گذارش ز قضا
گفت: هان چونی و تی حال بمی عشق چبو؟
گفتمش: هیچ کساواتی مرا کار مبا
من درویش ستم دیده چو بیمار توام
روشنست این که: بهر حال چنین زار بسا
قاسم از خنده آن یار شد از دست تمام
گفت: خابوزیه از عشق ترا باد بقا!
در ستم شد ز من، از ناز مکرر می گفت :
یار با هیچ کسی حال چنین زار مبا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.