۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را
یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را

می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل
تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را

شب که خیال چشم او خواب رباید از نظر
سرمه کشم ز دود دل چشم سفید ماه را

زهر شکایتم به دل شکر شکر می شود
چون به لب آشنا کند خنده عذرخواه را

دشمن خویش را کسی راه به خانه چون دهد
کی کنم آشنای دل طاقت عمر کاه را

هرکه زپاکی نفس همچو اسیر دم زند
آینه اثرکند گریه صبحگاه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.