۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

نماید جلوه اش اکسیر جانها خاک راهی را
خرامش گل زند بر سر ز نقش پا گیاهی را

چو نرگس شیشه گل بر سر زند از دیده حیران
به می گر نرگس مخمور او بخشد نگاهی را

زبان عذر خواهی می شود طومار جرم او
به محشر گر شهید خود شناسد رو سیاهی را

به خونریز شکاری چون سمند از جا برانگیزد
کند صیاد من یک چشم حیران صیدگاهی را

نمک در دیده شور قیامت ریزم از غیرت
شهید او چو بینم روز محشر بیگناهی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.