۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما
غوغای ناز تا چه کند با حجاب ما

از عشق خاکسار به جایی رسیده ایم
ماییم آسمان و دل است آفتاب ما

افسانه هرزه دردسر خویش می دهد
بیداری خیال کسی برده خواب ما

چون طفل موج رام فراغت نگشته ایم
گردیده مهد راحت ما اضطراب ما

ما جمع و خرج خویش ندانیم غیر شکر
این است اگر ز ما طلبد کس حساب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.