۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

گردیده خوان نعمت وجه معاش ما
خجلت کشد زخود دل کاهل تلاش ما

الفت شراب تلخ و محبت بساط عیش
باغ و بهار ما دل آیینه پاش ما

پیمانه در هوای گل و خار می زنیم
عالم تمام میکده انتعاش ما

خون می خوریم و منت دریا نمی کشیم
از پهلوی دل است چو ساغر معاش ما

آب وهوای ساختگی زهر قاتل است
در پرده بوی گل نشود راز فاش ما

با محرمان حیرت از این بیشتر مکاو
ما ناله ایم بیخودی ما خراش ما

شال از حریر شوخ تر و گل قماش تر
جز شعله هیچ جامه ندارد قماش ما

سرباریی است در سر هر مو جدا جدا
در خواب دیده تیر که را سرتراش ما

شرمنده دلیم که پر می کشد اسیر
خفت ز دست همت مطلب تراش ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.