هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و نارضایتی از شرایط زندگی و جهان سخن می‌گوید. شاعر آرزو می‌کند که زمان شتاب نداشته باشد، رحلت و مرگ وجود نداشته باشد، و جهان بدون طوفان و انقلاب باشد. او از ناکامی‌ها، اشتباهات، و بی‌عدالتی‌های زندگی شکایت می‌کند و به نبود نور، آب، و معنویت در زندگی اشاره می‌کند. شاعر همچنین از تأثیرات منفی جهل و پندار بر زندگی انسان و از دست رفتن فرصت‌ها می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ، ناکامی‌ها، و انتقادهای اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

گذشتهٔ بی حاصل

کاشکی، وقت را شتاب نبود
فصل رحلت در این کتاب نبود

کاش، در بحر بیکران جهان
نام طوفان و انقلاب نبود

مرغکان میپراند این گنجشک
گر که همسایهٔ عقاب نبود

ما ندیدیم و راه کج رفتیم
ور نه در راه، پیچ و تاب نبود

اینکه خواندیم شمع، نور نداشت
اینکه در کوزه بود، آب نبود

هر چه کردیم ماه و سال، حساب
کار ایام را حساب نبود

غیر مردار، طعمه‌ای نشناخت
طوطی چرخ، جز غراب نبود

ره دل زد زمانه، این دزدی
همچو دزدیدن ثیاب نبود

چو تهی گشت، پر نشد دیگر
خم هستی، خم شراب نبود

خانهٔ خود، به اهرمن منمای
پرسش دیو را جواب نبود

دورهٔ پیرت، چراست سیاه
مگرت دورهٔ شباب نبود

بس بگشت آسیای دهر، ولیک
هیچ گندم در آسیاب نبود

نکشید آب، دلو ما زین چاه
زانکه در دست ما طناب نبود

گر نمی‌بود تیشهٔ پندار
ملک معمور دل، خراب نبود

زین منه، اسب آز را بر پشت
پای نیکان، درین رکاب نبود

تو، فریب سراب تن خوردی
در بیابان جان سراب نبود

ز اتش جهل، سوخت خرمن ما
گنه برق و آفتاب نبود

سال و مه رفت و ما همی خفتیم
خواب ما مرگ بود، خواب نبود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کیفر بی هنر
گوهر بعدی:گرگ و سگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.