۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

داغ بر دل می گذارم روز و شب
نقد هستی می شمارم روز و شب

گریه ای درکار آهی می کنم
گل به سنبل می شمارم روز و شب

نیستم چیزی که بسپارم به کس
دل به طاقت می سپارم روز و شب

آبرو بسیار می باید مرا
گوهر دل می فشانم روز و شب

غفلتم هر شب به رنگی جلوه داد
لوح خجلت می نگارم روز و شب

صبح و شامش گشته جای برق و مور
تخم امیدی که کارم روز و شب؟

جای نیت دل ز یادم می رود
خوش نمازی می گذارم روز و شب

دوستان از من نمی پرسد کسی
شکوه از دست که دارم روز و شب

لاله زار و سنبلستان است اسیر
در غمش اشکی که بارم روز و شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.