هوش مصنوعی:
این شعر از فرار و گریز سخن میگوید؛ گریز انسانها، طبیعت و حتی دلها از ترس و اضطراب. تصاویری مانند فرار غزال از دشت و تپیدن دلها از وحشت، فضایی پرتنش و بیقرار را نشان میدهد. شاعر از مجنون نیز یاد میکند که نماد عشق و بیقراری است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و نمادین در شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی بیشتر نیاز دارد. همچنین، فضای سنگین و مضامین پیچیدهی آن برای مخاطبان کمسنوسال نامناسب است.
شمارهٔ ۱۴۲
چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت
که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
به دیده دشت غزال رمیده می آید
مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد
نگفت بهر چه مجنون بیقرار گریخت
اسیر اینهمه کی داشت راه حرف گریز
گریز پا مگر از وحشت خمار گریخت
که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
به دیده دشت غزال رمیده می آید
مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
تپیدن دل ما رنگ بند وحشت شد
نگفت بهر چه مجنون بیقرار گریخت
اسیر اینهمه کی داشت راه حرف گریز
گریز پا مگر از وحشت خمار گریخت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.