۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹

از عکس تنت جیب قبا آینه زار است
پیراهن از اندام تو لبریز بهار است

دایم دم صبح است در اقلیم محبت
آیینه دلان را به شب و روز چه کار است

کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم
صیاد خیال نگهت صبح شکار است

از کشتن منصور غرض دفع خمار است
این ساغر می چاره خمیازه دار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.