۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۳

الفت آباد محبت را خراج دیگر است
گریه را سوز دگر غم را رواج دیگر است

مسند جم تکیه گاه گرد نسیان است و بس
پادشاه بیکسی را تخت و تاج دیگر است

عاشق بیچاره گه پروانه گاهی بلبل است
هر گلی را در گلستانش مزاج دیگر است

گوشه ای داریم و سیر دشت و صحرا می کنیم
الفت ما را به وحشت امتزاج دیگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.