۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۳

ز فیض گریه چمن یک بساط چیده ماست
بهار نشئه می حاصل رسیده ماست

چراغ حسن بود روشن از فروغ حجاب
گلی که خنده ندانسته نور دیده ماست

گلی زگلشن عیش گذشته می چینم
بهار رفته نشان دل رمیده ماست

به رنگ و بوی گل از یاد خویشتن رفتم
وداع اول شوق سفر ندیده ماست

ز پرتو گل روی تو صبح و شام یکی است
نقاب جلوه حسنت حجاب دیده ماست

شراب حسرت سرشار ساغری دارد
دل گداخته پیمانه کشیده ماست

اسیر سر زگریبان آسمان نکشد
جنون که درد شراب به سر دویده ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.