۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۶

ساغر باده شرمسار من است
عیش زندانی بهار من است

تشنه بیقراریم چو سپند
گره سوختن به کار من است

باده پیماست هر زمان با غیر
نتوان گفت یار یار من است

تا در آن آستانه خاک شدم
آسمان تشنه غبار من است

مطلبم غیر نامرادی نیست
عشق امید روزگار من است

شده ام تا عزیز کرده عشق
خوشدلی ننگ اعتبار من است

آشنایان جگر خراشانند
هر که بیگانه تو یار من است

سوختم زان نگه چو شمع اسیر
شعله لوح سر مزار من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.