۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۴

رنجی که چشم شب پره از نور دیده است
زخم دلم ز مرهم کافور دیده است

کی دار حقشناس فراموش می کند
آن سرگذشتگی که زمنصور دیده است

آسایشی که دیده ام از خواب بی رخت
بیمار عشق در شب دیجور دیده است

شبها به روز آمد و آن راه طی نشد
شوقم چو موسی آتشی از دور دیده است

ته جرعه ای ز باده پرستان بزم توست
عشق آنچه در پیاله منصور دیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.