هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از شور و شوق عشق و مستی سخن می‌گوید. شاعر از رسیدن بوی بهار، نور چراغ دل و تاثیر سخنان معشوق بر خود می‌گوید. او از دیوانگی و خمار غم یاد می‌کند و اشاره می‌کند که همیشه تحت تأثیر جذبه‌های معشوق است. تغییر رنگ غنچه‌ها و رسیدن پیام لب‌های معشوق به گوش، نشان‌دهنده‌ی تحول درونی شاعر است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و اشارات به مستی و دیوانگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند خمار غم و جوشش عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۸۶

مطرب ترانه ای که دماغم رسیده است
از آب شعله میوه باغم رسیده است

آیینه خانه دل بیدار گشته ام
این پرتو از کدام چراغم رسیده است

مجنون به گرد جوش و خروشم نمی رسد
بوی بهار دل به دماغم رسیده است

در پای سرو شیشه و گل جوش می زند
زین باده تا دماغ ایاغم رسیده است

دیوانگی برو که نبینی خمار غم
دایم به دولت تو دماغم رسیده است

هر دم گلش به رنگ دگر غنچه می شود
حرف لبت به گوش ایاغم رسیده است

در راه گفتگوی تو غیر از اسیر نیست
کی جستجوی کس به سراغم رسیده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.