۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۶

ز بسکه هر طرف از خاطرم غبار نشست
نمی توان به سر راه انتظار نشست

فتاده ای که ز امداد بیکسی برخاست
شکفته رو به سر خاک اعتبار نشست

گرفت آینه گل در کنار(و) شبنم ریخت
کشید ساغر می نقش نوبهار نشست

غبار یاس به تعظیم رفتنش برخاست
کسی که آمد و در بزم روزگار نشست

ریاض شکر بخندد از این ترانه اسیر
که نقش سجده ام آخر به کوی یار نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.