۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

در دامت آن غبار که بر بال و پر نشست
شد توتیای بینش و در چشم تر نشست

صبحش نوید دولت بیدار می دهد
خورشید طالعی که شبی بیشتر نشست

پروانه چراغ دل روشن من است
شبهای انتظار تو نقش سحر نشست

پرواز عندلیب چکد از غبار من
نقش شکسگتیم ز گل بیشتر نشست

نظاره بود نو سفر آشیان که باز
آمد ز گلشن دل و در چشم تر نشست

شوقم گل همیشه بهار دل است اسیر
در دیده یار از همه کس پیشتر نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.