هوش مصنوعی:
این شعر از نبود طاقت و توان در میان مردم، گرفتاری جهانیان و نبود قفس (احتمالاً اشاره به آزادی)، پنهان بودن آههای درونی، و انحصار عشق به معشوق سخن میگوید. شاعر از تنهایی و نبود همراهی در این شرایط شکوه میکند و تنها عشق معشوق را در دل خود میبیند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، همراه با اشارات اجتماعی و احساساتی که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۳۴۱
رفت از پیر و جوان طاقت و کس پیدا نیست
عالمی گشته گرفتار و قفس پیدا نیست
همچو آن شعله که از دود نگردد پیدا
بسکه پیچیده به دل آه نفس پیدا نیست
میکشد زارم و از شوق به خود میبالم
که در این معرکه یک اهل هوس پیدا نیست
در دلم غیر خیال تو تجلی نکند
که در این آینه عکس همه کس پیدا نیست
عالمی گشته گرفتار و قفس پیدا نیست
همچو آن شعله که از دود نگردد پیدا
بسکه پیچیده به دل آه نفس پیدا نیست
میکشد زارم و از شوق به خود میبالم
که در این معرکه یک اهل هوس پیدا نیست
در دلم غیر خیال تو تجلی نکند
که در این آینه عکس همه کس پیدا نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.