هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساس تنهایی، انتظار و دلتنگی سخن میگوید. او از بیزبانی خود شکرگزار است چرا که شکوهای در اوراق روزگارش نیست. با وجود خزان و غبار، هنوز امید به شکفتگی دارد، اما دلش سخت شده و عقدهای در کارش نیست. شاعر به یاد معشوق، شبها را با چراغان انتظار سپری میکند و در آتش افسردگی گداخته شده است. او رازهایش را به زنجیر میگوید و اسیر دیوانگی دلش نیست.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۵۶
کدام صبح که سرمشق انتظارم نیست
کدام شب که سر گریه در کنارم نیست
ز بیزبانی خود شکر بر زبان دارم
که سهو شکوه در اوراق روزگارم نیست
ز ابر سایه برگ خزان سرشته گلم
شکفتگی است که در خاطر بهارم نیست
شکفتگی نپذیرد اگر غبار شوم
ز سخت رویی دل عقده ای به کارم نیست
دلم به یاد تو سرگرم شعله آرایی
کدام شب که چراغان انتظارم نیست
مرا در آتش افسردگی گداخته اند
شراب صندل(و) درد سر خمارم نیست
به گوش حلقه زنجیر راز می گویم
اسیر بر دل دیوانه اعتبارم نیست
کدام شب که سر گریه در کنارم نیست
ز بیزبانی خود شکر بر زبان دارم
که سهو شکوه در اوراق روزگارم نیست
ز ابر سایه برگ خزان سرشته گلم
شکفتگی است که در خاطر بهارم نیست
شکفتگی نپذیرد اگر غبار شوم
ز سخت رویی دل عقده ای به کارم نیست
دلم به یاد تو سرگرم شعله آرایی
کدام شب که چراغان انتظارم نیست
مرا در آتش افسردگی گداخته اند
شراب صندل(و) درد سر خمارم نیست
به گوش حلقه زنجیر راز می گویم
اسیر بر دل دیوانه اعتبارم نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.