۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۱

نشینم گوشه ای با خاطر ناشاد هر ساعت
کنم دزدیده از دست دل خود داد هر ساعت

نگاهم را که محو جلوه های آتشین دارد
که از خویش گدازد شعله فریاد هر ساعت

من آن صیدم که در صحرای وحشت می دود دایم
تپد در سینه از قیدم دل صیاد هر ساعت

به جانان راز خود را یک به یک خاطر نشان کردم
ز رنگ آمیزی آیینه بیداد هر ساعت

دلم آشفته سروی که از جوش دلارایی
به پایش می نهد سر سایه شمشاد هر ساعت

فزون باد التفات شاه بر ما آنقدر یارب
که گویندش اسیران صد مبارکباد هر ساعت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.