۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲

قرب شاهان بی صدف کی گوهر شهوار یافت
از ریاضتهای زندان دولت بیدار یافت

دل چو طفلان از شعف با توبه بازی می کند
غنچه رنگینی از گلزار استغفار یافت

گرد عالم گشت مجنون جای آسایش ندید
سایه خاری در این صحرای ناهموار یافت

کرد از پرواز ابر تندرو خود را سبک
بحر از تمکین لنگر عزت سرشار یافت

شعله هوشانند استعداد رنگین می خرند
بی سواد دل به درگاه جنون کی بار یافت؟

نیست بی اجر اضطراب غوص و زندان صدف
تا گهر را آب شد دل دیده بیدار یافت

دیده یعقوب را بر روی یوسف بازدید
روزگار از همت عاشق نظر بسیار یافت

زلف او غافل عنانگیر دل دیوانه شد
خواست زنجیری شبی پیدا کند زنار یافت

در ره آوارگی دیوانه نقصانی نکرد
سرزمین دلکشی از سایه هر خار یافت

می رود در سایه اقبال خیز گردباد
هر که در صحرا دل از شوق سبکرفتار یافت

از غبار خاطر عاشق زمین اندوخت گنج
آسمان از اشک سرشار که این مقدار یافت

نیست بی رخصت غبار ما چمن پیرا اسیر
جنبش مژگانی از خار سر دیوار یافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.