۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۴

فرصت مجنون اگر دنبال محمل می گرفت
نقش پای ناقه صحرا در سلاسل می گرفت

برده بی پرواییم تا صیدگاه مدعا
سعی باطل هرزه بر خود کار مشکل می گرفت

رفته ام از خاطرش تقریب فریادی کجاست
کاش جای آشنایی کینه در دل می گرفت

در پناه داغت از محشر چه پروا داشتم
گر غبارم بعد مردن دامن دل می گرفت

در بیابان طلب آوارگی صیاد بود
شوق ما درگام اول صید منزل می گرفت

تا چها شرمنده روی محبت می شدی
گر دلت آیینه ما در مقابل می گرفت

گر تماشا شکوه ای می داشت از مژگان اسیر
خون ما حسرت کشان دامان قاتل می گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.