هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و انتظار سخن میگوید، با تصاویری از طبیعت مانند گل، صبح و شراب تماشا. شاعر از حسرت و دلبستگی خود میگوید و از سوختن در فراق یار. حضور آفتاب و چراغ صبح به عنوان نمادهایی از امید و روشنایی در دل تاریکی شب نیز دیده میشود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند حسرت و سوختن در عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۴۰۸
گل گل شکفته از شفق فیض باغ صبح
پر گشته از شراب تماشا ایاغ صبح
کافر به حسرت دل بیتاب من مباد
پر سوختم به ناحیه شام داغ صبح
شب را کسی به خواب نبیند چو آفتاب
روشن اگر ز روی تو گردد چراغ صبح
از بسکه انتظار کشیدیم سوختیم
در سینه دل گداخته ام چون چراغ صبح
هر شب که عزم روی تو کردم اسیروار
از گرد راه خویش گرفتم سراغ صبح
پر گشته از شراب تماشا ایاغ صبح
کافر به حسرت دل بیتاب من مباد
پر سوختم به ناحیه شام داغ صبح
شب را کسی به خواب نبیند چو آفتاب
روشن اگر ز روی تو گردد چراغ صبح
از بسکه انتظار کشیدیم سوختیم
در سینه دل گداخته ام چون چراغ صبح
هر شب که عزم روی تو کردم اسیروار
از گرد راه خویش گرفتم سراغ صبح
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.