۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۹

شب روز شد به یاد تو روشن چراغ صبح
با ساغر ستاره کنم سیر باغ صبح

از فیض عشق باج به قیصر نمی دهم
دارم دماغ باده و دارم دماغ صبح

با او به تازگی نمکی تازه کرده ام
از من کنید مهر پرستان سراغ صبح

در پرده بال می زند از بهر امتحان
من دیده ام که باز سفید است زاغ صبح

ممنون شدم ز فیض تو امشب اسیر (و) مست
هرگز مباد تیره شبت بی چراغ صبح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.