هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که هیچ‌چیز جز یاد و خیال معشوق در دلش نباشد. او از زیبایی و شوخ‌چشمی معشوق یاد می‌کند و در دل شب برای وصال او دعا می‌کند. شاعر همچنین از درد فراق و اشک‌هایش می‌گوید و آرزو می‌کند که هیچ‌چیز جز عشق معشوق در زندگی‌اش نباشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۱۸

بی یاد قامتش دل بیتاب من مباد
چون سرو خوشخرام نباشد چمن مباد

معشوق دیگران گل بر باد رفته است
شوخ است نغمه گوشزد کوهکن مباد

وقت اجابت است و دل شب دعا کنم
جز خار گلستان تو در پیرهن مباد

اشکم رساست از ته دل می کنم دعا
در خلوت وصال تو راه سخن مباد

آتش فروز دل نشود گر خیال او
یک برگ شعله در چمن سوختن مباد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.