۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۶

گر دل شکند مهرت از او دور نگردد
خورشید شود ذره و بی نور نگردد

زخمی که بد آموز نمکریزی اشک است
خرسند به صد خنده ناسور نگردد

غم بسته به بازوی دلم حرز شکستن
کز گرمی بسیار تو مغرور نگردد

با اینهمه بیگانگی از جذب محبت
یک لحظه خیالش ز دلم دور نگردد

در مجلس غم راه ندارد دل عاشق
ماتمزده در انجمن سور نگردد

شد مست اسیر از می بیرحمی ساقی
امید چنان است که مخمور نگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.