۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۴

دلی نسیم به عید بهار می بندد
که پای خود به حنای غبار می بندد

جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی
در خرابه ندانم چکار می بندد

یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی
چه می گشاید از اینها چکار می بندد

علاج کین سپهر است ترک طول امل
زبان خصم به افسون مار می بندد

اسیر در سر کوی تو می گشاید دل
دری به روی غم روزگار می بندد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.