۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۵

گل خیال که در آب و آتشم دارد
که یاد خنده غفلت مشوشم دارد

اگر غبار نگردم غبار خواهم شد
به دام شوخی جولان ابرشم دارد

شهید جلوه شمشیر گشتنم بس نیست
هلاک شوخی پرواز ترکشم دارد

عداوتم گل خجلت به بار می آرد
ز درد کینه دل پاک بی غشم دارد

ز کینه ام دل شمشیر آرمید و هنوز
خیال ابروی او درکشاکشم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.