۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۲

دل ما زخمی از مرهم ندارد
اگر شادی ندارد غم ندارد

ز من مجنون گریزد دشت در دشت
چه شد زنجیر پای کم دارد

دلم آن غنچه بی آب و رنگ است
که در زیر نگین شبنم ندارد

مشو آزرده دل از مردن من
که مرگ چون منی ماتم ندارد

اسیرت را فلک بخشیده دردی
که در خاک و گل آدم ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.