۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۳

محبت در غم بیدردی آزادم نگه دارد
جنون در ماتم آسودگی شادم نگه دارد

صفیری گر کشد مرغ قفس را ذوق پرواز است
خموشی در گرفتاری ز فریادم نگه دارد

به دل از ترکتاز عشق بیباکی غمی دارم
خدا از چشم زخم خاطر شادم نگه دارد

سواد اعظم ویرانیم نامم غم آباد است
نبینم روی معموری غم آبادم نگه دارد

حباب بحر آتش با لب فرسوده ای دارم
نبینم آفتی گر عشق بنیادم نگه دارد

مرداش گر ز خون صید دیگر زیب فتراک است
بگو تا کشته در فتراک بیدادم نگه دارد

من آن صیدم که با دام تغافل کرده ام الفت
خدا از مهربانیهای صیادم نگه دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.