هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و محبت سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این درد با وجود رنج‌آور بودن، برایش لذت‌بخش و آشنا شده است. او از تأثیرات عمیق این درد بر وجود خود می‌گوید و چگونه عشق، او را اسیر خود کرده است. شاعر حتی از استخوان‌های خود یاد می‌کند که زیر بار این درد به خود می‌بالند. در نهایت، او جان خود را فدای گرمی عشق می‌کند و دلش را اسیر وفای راحت درد می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۲۱

بسکه دارم به دل محبت درد
درد جویم ز یار و طاقت درد

شاد از آنم که آشنا شده است
با لب زخم من شکایت درد

می ربایند مو به مو از هم
عضو عضو مرا ز لذت درد

ما کجا تلخی دوا ز کجا
می گریزیم در حمایت درد

ناله می روید از نی تیرش
در دل ما به ذوق عشرت درد

استخوانم به خویش می بالد
هر نفس زیر بار منت درد

بند بندم طلسم شور نی است
تا نمکسود شد ز لذت درد

زده عشقت صلای مهمانی
داغ ما را به خوان قسمت درد

می کنم جان فدای گرمی عشق
دل اسیر وفای راحت درد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.