هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و ناامیدی سخن می‌گوید، از قطع رابطه و دوری از معشوق، از ظلم و بی‌عدالتی، و از نادیده گرفته شدن توسط دیگران. شاعر از درد فراق و بی‌توجهی می‌نالد و به سرنوشت محتوم و تقسیم ناعادلانهٔ روزی اشاره می‌کند. در نهایت، به درگاه خداوند پناه می‌برد و امیدوار است که از جانب او گشایشی حاصل شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و اجتماعی موجود در شعر، همراه با اشارات عرفانی و فلسفی، برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. نوجوانان در این سن معمولاً توانایی تحلیل و درک چنین مضامینی را دارند.

شمارهٔ ۵۴۸

گذشته ایم ز سر تا به نقش پا چه رسد
بریده ایم ز دل تا به مدعا چه رسد

به هر که بود نصیبی ز هر چه داشت رسید
ستمگران همه چشمیم کز شما چه رسد

تو مست باده نازی کجا خبر داری
که از خمار تغافل به جان ما چه رسد

به این دل از چو تویی شکوه می توان کردن
ز خون خویش گذشتم به خونبها چه رسد

ز ناخدا گرهی وانشد به بحر و سفر
بیا اسیر ببینیم کز خدا رسد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.