۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۹

خار گلزار وفا گل می کند
بیزبانی کار بلبل می کند

با دلش یکرنگی ما بیشتر
عشوه در کار تغافل می کند

مفت من آیینه روی تو را
جام می هر لحظه گل گل می کند

شکوه رنگین بهار درد و داغ
شوقش اظهار تجمل می کند

سرگرانی سرمه چشم نیاز
شکوه سرگرم تغافل می کند

از بیابانها چها شرمنده ام
گریه ام عرض تجمل می کند

خار خشکم غربتم سرشار تر
شعله از بال و پرم گل می کند

از اسیر بینوا خجلت کشم
خضر را خضر توکل می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.