۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۹

گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود
همچو داغ لاله در آتش نشینی خام بود

سخت ممنونم ز رسوایی که روز خوش ندید
تا دل دیوانه در زنجیر ننگ و نام بود

آگه از حال دلم بی منت پیغام شد
بی زبانیها میان ما و او پیغام بود

هر کجا رفتم دل بیمار من صحت نیافت
سازگار آب وهوای شهر بند دام بود

هر کجا تنها دچارم شد ز شرم او اسیر
دیده خصم دیدن و دل دشمن آرام بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.